سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاربِّ یاربِّ یارب ............ (شنبه 86/8/26 ساعت 2:2 صبح)

دلتنگم خدا دلتنگم  

زیر پوشش زمین خوابم نمی برد  

دیوارها روحم را فشار می دهند  

برای رسیدن به تو نگاهم مدام به در و دیوار می خورد  

مثل پروانه

درون شیشه ای که تاریکی به آن حجوم می آورد   

نگاهم میشکند ................ خورد می شود

بغضم در حجم سر پر و خالی می شود  

و زمان در حجم بغض می میرد  

سایه ها نگاهم را سیاه می کنند  

و ذهنم رنگ ها را تزویر بودن 

هنوز نفهمیده ام جای پاهای من چرا این جا باید نقش ببندد  

اشک پرده ی چشمهام را میدرد  

آسمان دارد زمینی می شود  

یعنی آرزوها مثل ابرها بی هوده اند ؟ 

در حجم بغض یک نگاه می خوابند

در حجم شکستن یک سکوت می میرند  

سقف آسمان کوتاه تر می شود  

زمین محفظ مردن ماست نه ؟

 

دوباره نمی خواهم پاییزی باشم اما ...

رویا هایم نقش پاییزند

تو همیشه هستی خدا هستی

این بودن های من است که روحم را به تلاطم می کشد

 

صدای خشک خش خش برگ ها را میشنوم

می دانم که می گویند هر قدر خاکی و ناتوان باز باید تورا خواند :

 

یاربِّ یاربِّ یارب

 

صدای قارقار کلاغ ها را میشنوم

می دانم که می گویند هر قدر تاریک باز نباید فراموش کرد :

 

... یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله

 

 

ولی سکوت تو را هنوز نمی توانم بفهمم

نمی توانم بخوانم

بنویسم

یاربِّ یاربِّ یارب ............





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 11
    کل بازدیدها: 20532 بازدید
  • درباره من

  • ساده مثل تو
    قاصدک
    بسم رب المهدی ... همه چیز را پاک کرده بودم دنبال صفحه ای برای باز کردن دلم میگشتم شاید آفرینشم را به خاطر آورم اما افسوس . مشت محکم سکوت لبهایم را مدتهاست دوخته سایه ی زیبایی های آفرینش اما ...مدام انسانیتم را یاد آوری می کند وخدا بازی بازی قلقلکم میدهد که هنوز از خاطرم نرود او مرا ساخته اما من مثال همیشه به کوچکی خود فکر میکنم نه بزرگی او ... چرا ا ا ا ا !!!؟؟؟
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  •