سلام خدای من
دلم برای تو تنگ شده
می خواستم با شعر تهی شوم نشد
من کجای قصه ی تنهایی خویشم ؟
کجاست که نیستی و دست خدایی ات نوازشم نمی کند
برام کافی نیست ؟
کافی نیست که در قعر انزوای آدمیتم از تو طرد شوم
اله من العفو ...
اله من العفو ...
( وقتی من هم در واژه ها باشم دچار اعتماد به نفس مضاعف می شوم )
اله من العفو ...
دوست ندارم این گونه بنویسم
آخر تو این نیستی
تو هرگز در هیچ وصف زیبایی هم نمی گنجی
مرا ببخش که تو را گلایه می کنم
بگذار به حساب آدمیتم
و تو همیشه میدانی آدم کسی نیست
جز آن که همیشه در برابر تو ذلیل بود اما تو به رویش نیاوردی
اما خدای من تو چی ؟ تو که هستی جز آنکه همه را در ناتوانی خویش درماندی
همه را خدای من همه را
آنگاه که هیچ کس نتوانست بفهمد تو جز آنکه به آدمی فهماندی کیستی ؟
خدااااااااااااااااااا
خدای من
دلم شکسته که دارم ...
خدای من دلم خیلی شکسته
و طعم ملس خواستن می گویند این جاست که می چسبد
پس می خواهم
باز از تو می خواهم که همه چیز های خوب را بخواهی
تو که همیشه خدایی
تو که همیشه تویی
و چشم های من برای تو اند
دو پنجره ی باز
به سوی تراوت پاک باران بهار برای همیشه متولدهای سبز
بی زادروز
-------------------------------------------------------------
هنوز مثل یک پرنده ام
که همیشه آماده است
برای پذیرش باد
هنوز مثل یک پرنده ام
که خانه می کند ولی
برای فصل ها هم آماده می شود
هنوز مثل یک پرنده ام
|