به نام خودت ...
سلام
می دونی اومدم چی بگم ؟
تو چرا انقدر خوبی ؟
نمی خواستم بنویسم مگه میذاری ؟
تو چرا انقدر خوبی خدایی باش ولی با این اشکام بهم چی میخوای بگی ؟
من که خودمو نمی شناسم
ولی انقدرا هم دیگه از دل دور از توام هم بی خبر نیستم که تا چاهارتا قطره اشک ریخت بگم خوب داره پاک میشه صاف می شه آدم میشه
خیلی فکر کردم آدم میشه اما نشد
بی تو همیشه دلم شور میزنه اما با تو دلم مثل یه دریاست طوفانش دوست داشتنی تره آخه بیشتر آشفتم می کنه .
خدا می دونی چند وقته گمت کردم
خدا آخر آدم نشدم
انقدر توبه شکستم
انقدر اتصالمون رو قطع کردم
که دیگه به چشمای بارونیم نمی تونم اعتماد کنم
دلمم که صداش از ته چاه در میاد
یعنی میشه این دل رو هم یکی بیاد نجات بده
بعد ....
خدا دوست دارم همیشه آشفته ی تو باشم تا راحت شم
خدای من همیشه به این دلخوشم که تو انقدر بزرگی که من رو هم حتی میبینی
اما همیشه خودمو سرزنش می کنم که انقدر کوچیکم که حتی گاهی تو رو گم می کنم .
خدا میشه باز بخوای بزرگ شم؟
بخواه حالا بخواه
شاید بعداً نباشم
خدا من مثل تو بخشنده نیستم
پس نذار دیگه ازت جدا شم
دوست دارم مثب خودت دوست داشته باشم اما من فقط تونستم مثل خودم باشم
پس علل حساب دوست دارم
|
سلام خدای من
دلم برای تو تنگ شده
می خواستم با شعر تهی شوم نشد
من کجای قصه ی تنهایی خویشم ؟
کجاست که نیستی و دست خدایی ات نوازشم نمی کند
برام کافی نیست ؟
کافی نیست که در قعر انزوای آدمیتم از تو طرد شوم
اله من العفو ...
اله من العفو ...
( وقتی من هم در واژه ها باشم دچار اعتماد به نفس مضاعف می شوم )
اله من العفو ...
دوست ندارم این گونه بنویسم
آخر تو این نیستی
تو هرگز در هیچ وصف زیبایی هم نمی گنجی
مرا ببخش که تو را گلایه می کنم
بگذار به حساب آدمیتم
و تو همیشه میدانی آدم کسی نیست
جز آن که همیشه در برابر تو ذلیل بود اما تو به رویش نیاوردی
اما خدای من تو چی ؟ تو که هستی جز آنکه همه را در ناتوانی خویش درماندی
همه را خدای من همه را
آنگاه که هیچ کس نتوانست بفهمد تو جز آنکه به آدمی فهماندی کیستی ؟
خدااااااااااااااااااا
خدای من
دلم شکسته که دارم ...
خدای من دلم خیلی شکسته
و طعم ملس خواستن می گویند این جاست که می چسبد
پس می خواهم
باز از تو می خواهم که همه چیز های خوب را بخواهی
تو که همیشه خدایی
تو که همیشه تویی
و چشم های من برای تو اند
دو پنجره ی باز
به سوی تراوت پاک باران بهار برای همیشه متولدهای سبز
بی زادروز
-------------------------------------------------------------
هنوز مثل یک پرنده ام
که همیشه آماده است
برای پذیرش باد
هنوز مثل یک پرنده ام
که خانه می کند ولی
برای فصل ها هم آماده می شود
هنوز مثل یک پرنده ام
|
به نام تو الله اکبرِ من
سلام
سلام سلام خدای من سلام
خدای من دوستت دارم
خدااااااا خدای من
دیشب تا اوج خواستنت از رخوت خویش پر کشیدم
نفس نفس بال بال میزدم تا قطره قطره می رسیدم
اوج گردی می کردم و تو را
تورا خدای بزرگ بزرگ من شکر می کردم
شکر می کردم که هستم
و تو که بودی و هستی و خواهی بود
خدا خدای همه ی راه های زیبایی که از ابتدا در نور تو زیستن دارند
خدای من
خدای همه ی مستی هایی که تویی
دیشب برای دیدن تو آسمان خیره در چشم هام شده بود و لحظه ها را تو از جام نگاه من پر می کردی خدا
و من که خماری دنیارا میدیدم تو قادر کردی که موج موج در ساغرش انگور بپاشم تو خدا
دیشب من مسخ تو بودم و دنیا مسخ من
هیچ وقت شب را تا این حد از نزدیک تماشا نکرده بودم
که لایه لایه زیر پوست من کش بیاید و مرا تا اعماق التماس به تو پیش ببرد معبود من
تو که اسمَعَ السّامِعین ِ منی و من که سائل گوش کردن های تو
خدای من دیشب تا حد تو آمدم و مرز کشیدم
معبود من
محبوب من
محجوب من
دیشب دیدم که تو اندازه نیاز من به تویی
اندازه ی نیاز من به تو یی الله اکبر ِ من
خدا خدا خدای من دوستت دارم
ولی این بار می خواهم نه به اندازه ای که من منم
بلکه به اندازه نیازم به تو دوستت بدارم
تو فقط بخواه و بگو که من موجود باشم
....اِذا اَرادَشَیئَاً اَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون
|